• وبلاگ : ألا إنّ نصرالله قريب
  • يادداشت : بغض
  • نظرات : 0 خصوصي ، 4 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    هر چند پر شکسته شدي و نمي پري//اما هنوز مثل هميشه کبوتري

    شکر خدا که پا شدي و راه مي روي//انگار خانمم کمي امروز بهتري

    حتي براي دلخوشي ما ... چه خوب شد//مشغول کار خانه شدي روز آخري

    شانه زدي به موي پريشان دخترم//مي خواستي نشان بدهي باز مادري

    با اين قنوت نا متعادل چه مي کني؟//داري دعا به خانه ي همسايه مي بري؟

    هر چند خنده مي کني از ديدنم ولي//با طرز راه رفتن خود گريه آوري

    بانو تو را قسم به دلم احتياط کن//وقتي که دست جانب دستاس مي بري

    کم کم بساط زندگيم جمع مي شود//آخر نگاه مي کني ام جور ديگري...
    پاسخ

    دل من در پي يك واژه بي خاتمه بوداولين واژه كه آمد به نظر فاطمه(س) بود