ألا إنّ نصرالله قریب سه شنبه 89 اسفند 10 :: 3:6 عصر :: نویسنده : خادم
هرچند پیر و خسته دل و ناتوان شدم هرگه که یاد روی توکردم جوان شدم شکر خدا که هرچه طلب کردم از خدا بر منتهای همّت خود کامران شدم ای گلبن جوان برِ دولت بخور که من در سایه تو بلبل باغ جهان شدم اول ز تحت و فوق وجودم خبر نبود در مکتب غم تو چنین نکته دان شدم قسمت حوالتم به خرابات می کند هرچند کاینچنین شدم و آنچنان شدم آن روز بر دلم در معنی گشوده شد کز ساکنان درگه پیر مغان شدم در شاهراه دولت سرمد به تخت بخت با جامِ می به کام دلِ دوستان شدم ازآن زمان که فتنه چشمت به من رسید ایمن زِشرِّ فنته آخر، زمان شدم من پیرِسال و ماه نیم یار بی وفاست برمن چو،عمر می گذرد پیراز آن شدم دوشم نوید داد عنایت که حافظا بازآ که من به عفوِگناهت ضِمان شدم
آقا جان،مولای عزیز،یه جمعه گذشت و یه جمعة دیگه تو راهه... یعنی میشه این جمعه..........؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
موضوع مطلب : منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندهای روزانه پیوندها آمار وبلاگ بازدید امروز: 68
بازدید دیروز: 6
کل بازدیدها: 96233
|