ألا إنّ نصرالله قریب سه شنبه 90 خرداد 31 :: 10:25 عصر :: نویسنده : خادم
بسم الله الرحمن الرحیم
دلم نوشتن می خواهد باز.چند وقت که نمی نویسد بی تاب می شود.نمی دانم چرا؟گاهی هم نمی داند که چه می خواهد بنویسد؛تنها می خواهد که بنویسد. همین که دستش به دکمه ها می رسد یک چیزی پیدا می کند برای نوشتن.مثل امشب،که تنها هوای نوشتن داشت و نوشتنی خودش آمد.مجری چه اصراری داشت بر گرفتن موافقت از آقای پناهیان. که با چه موافقت کنند ایشان؟یادم آمد براشتباه بودن گشت ارشاد و ...وچه خردمندانه پاسخ داد آقای پناهیان.که درست که زیاده روی واعمال بیش از حد قانون در این موارد نتیجه معکوس خواهد داشت(البته زیاده روی)اما اول باید دست اندر کاران تعلیم و صدا و سیما ومسئولین و... جواب بدهند که چه کرده اند برای چرایی حجاب.آن وقت هم اگر قانون بی حجابی را مواخذه کرد باید مسئول کم کار را هم مواخذه کند.خدا حفظشان کند.هرقدر از ایشان می شنوم به عالم بودنشان بیشتر پی می برم.راستی آقای پناهیان و امثال ایشان که در دوره اصلاحات ممنوع بودند از منبر،حالا هم که دوره اصلاحات تمام شده مسئولین چگونه از توانمندی ایشان وامثال ایشان استفاده کرده اند در جهت رشد جوانان؟؟؟!!! باقی بماند برای بعد............................ موضوع مطلب : چهارشنبه 90 خرداد 18 :: 11:4 عصر :: نویسنده : خادم
بسم الله الرحمن الرحیم
بازهم دلتنگی. بازهم دلتنگم برای تو. می دانی؟ چیزی قلبم را می فشرد.چقدر بی رحم است،به کوچکی این قلب تنگ، نیم نگاهی هم نمی کند. آنقدر فشارش می دهد تا عصاره وجودش را از چشمانم تاوان بگیرد. اما نه با خودم عهد کرده ام نگذارم اشک هایم را ببینی،هرقدر هم که نفس درسینه ام حبس شود و بغض حنجره ام را سنگ باران کند... تو باید آسوده باشی.دلتنگی من که پشیزی نیست.تنها چشمانم را به چشمانت می دوزم و حرف هایم را در قلب تنگِ فشرده ام نگاه می دارم. مرا به دلتنگیم ببخش!!! تنها،تنها چشمهایت را منظر چشمانم می نمایم...
دلم تنگ شهیدان است امشب... موضوع مطلب : پنج شنبه 90 خرداد 12 :: 9:33 عصر :: نویسنده : خادم
کمی آهسته تر سخن بگو.مگر نمی شنوی.نجواییست آسمانی،گوش فرا دار و دیگر هیچ مگو.قلبت را دگرگون می کند این نجوا. چرا دست هایم از تاب و توان افتاده اند؟ چیست که مرا اینگونه به خود می خواند؟ کجا می روند پاهایم؟من که قصد نماز ندارم،چرا به سجده افتاده ام؟ بهار در حال شدن است،جسم و روح من تازه دارد بهاری می شود! نه زمان و مکان هم دارد بهاری می شود! گوش فرا دار نجوا به جانت رسوخ می کند.باید بروم.باید بروم. مرا می خوانند: این الرجبیون؟ موضوع مطلب : سه شنبه 90 خرداد 10 :: 9:18 عصر :: نویسنده : خادم
به نام آنکه جان را فکرت آموخت
قصد داشتم درباره اخراجی ها بنویسم.اما اخراجی ها واضح تر از این حرف هاست به غیر از مواردی خاص که حاکی از ذکاوت خاص کارگردان است که کمتر به چشم کسی می آید. نقد یعنی جدا کردن سِره از ناسِره.گفتن خوبی ها و ناخوبی ها (عمد در استفاده از واژه ناخوبی) به تازگی سریالی از تلویزیون پخش می شود با نام زمین انسان ها.که البته همه می دانیم کپی ناخلف از سریال پرستاران است. به دلیل عدم اطاله کلام،اشاره وار به تفاوت فاحش این دو سریال می پردازم. این سریال عمه خانمی دارد که حرف هایش به دل می نشیند و گاه تعابیر جالبی از خدا و ارتباط با اومی بینیم.برخی پزشکان نیز افرادی جا افتاده و با خصایص ویژه انسانی هستند.البته به نظرم ناخوبی های این سریال آنقدر زیاد است که خوبی ها جای خود را در اذهان گم می کنند.
زمین انسان ها پرستاران بررسی زندگی پزشکان رزیدنت بررسی زندگی پرستاران
نوعی آرایش خاص وغلیظ در رزیدنت های زن عدم آرایش و یا آرایش بسیار ملایم
توهین به قومیتها،روستاییان،افراد مذهبی2 تحسین غیر مستقیم افراد خوب و دادن اعتماد به نفس حتی به خطاکاران
گفت و گوی پزشک و بیمار،نوع خود بیماری، همه تقلید از پرستاران و بدتر از همه مسئله مشاوره حتی نحوه بیان شدن تزریق دارو و نوع دارو روانپزشک با بیمار که تقلیدی بودنش افتضاح مشخص است پرش صحنه ها از بیماری به بیمار دیگر کاملا تقلید
فیلم برداری ساختمان بیمارستان از بالا کاملا تقلید با تفاوت فاحش تکان های دوربین در زمین انسان ها حضور فعال زنان،البته زنانی بدبخت و فریب خورده و مورد ظلم واقع شده وفقیر حضور فعال زنان،زنانی قوی و مهربان و مادرانی دلسوز حضور مردان،مردانی خائن و قاتل و... مردانی مهربان و وفادار
خانواده های از هم پاشیده زوج هایی پیر و فرتوت که با وجود بیماری سخت یکی از طرفین دیگری به او وفادار می ماند.
ایجاد شک و تردید نسبت به افراد،تنها به حق دادن به افراد جهت بازگو نکردن نا گفته های خود دلیل حفظ اسرا خود و...
بریدن دست رزیدنت زن هنگام عمل ومشکوک کاملا تقلید بودن به ابتلا به بیماری هپاتیت
پرستارانی فضول و ... ای کاش در این مورد حداقل کاملا تقلید می شد.
ترک بیمارستان توسط پزشکی که مشکلات کاملا تقلید خاصی داشت
والبته رفتار آزادانه زن ومرد و نحوه درخواست ازدواج و....
پ.ن.1_صحنه ای که مرد مذهبی جواب رزیدنت خانم را نمی داد و به جای پاسخ به او بهرزیدنت مرد نگاه می مرد و به او جواب میداد.2_مردی که دختر بودن فرزندش عصبانی بود دارای محاسن بود.پیراهنش را روی شلوار انداخته بود و دارای لهجه شهرستانی بود.3_توهین آشکاربه ترکمن ها توسط دکتر شایگان. سوال:آیا به واقع اینگونه است؟؟؟ در سریال پرستاران آنچه نیست تبلیغ می شود به امید اینکه مخاطب بومی بیاموزد .در زمین انسان ها هم. با این تفاوت که در آنها ارزشهای ازدست داده را تبلیغ می کنند .و ما ارزشهای داشته را تخریب.به گفته استاد پناهیان هنر تنها چیزی است که بدون آگاهی فرد گرایش او را تغییر می دهد.به همین دلیل است رسانه های تصویری در غرب درخدمت سیاست و سیاست مدارند . آقای ضرغامی کجاست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!! با کدام هزینه سریال های ضد ارزشی ای چون زمین انسان ها،ستایش،قفسی برای پرواز و...ساخته می شوند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ موضوع مطلب : چهارشنبه 90 اردیبهشت 28 :: 9:11 عصر :: نویسنده : خادم
شهید میدان مین به یک میدان مین وسیع در فکه برخوردیم.نزدیک که شدیم با صحنه ای عجیب روبرو شدیم.اول فکر کردیم لباس یا پارچه ای است که باد آورده،اما جلوتر که رفتیم متوجه شدیم شهیدی است که ظاهرا برای عبور نیرو ها از میان سیم های خاردار،خود را روی آن انداخته تا بقیه به سلامت بگذرند. بند بندِاستخوان های بدن داخل لباس قرار داشت و در غربتی دوازده ساله روی سیم خاردار دراز کشیده بود... پ.ن. برگرفته از کتابچه تفحص موضوع مطلب : شعر از خادم
بانوی ادب،بانوی مهر بانوی ادب،بانوی نور بانوی دبستان عروج مادرِآینه های زخمی مادرِآبیِ دستانِ خدا مادر ساقیِ گلزار حسین(ع) مادرِلاهوتیِ یاسِ به خون خفتة شط،امِّ بنین
دل من غرق گرانمایگیِ قدر شماست غرق عرفان شماست آتش مهر شما در قفس سینه من تابنده ست و گل یاس شما در کویر ناسوت، زندگی بخش دل مرده من خواهد بود
موضوع مطلب : یکشنبه 90 اردیبهشت 18 :: 7:59 عصر :: نویسنده : خادم
چون فاطمه(ع)در گذشت،امیرالمومنین او را پنهان به خاک سپرد وآثار قبر اورا از میان برد.سپس رو به مزار پیغمبر کرد و گفت: ای پیغمبرخدا از من و از دخترت که به دیدن تو آمده ودر کنار تو زیر خاک خفته است،برتو درود باد. خدا چنین خواست که او زودتر از دیگران به تو بپیوندد. پس از او شکیبایی من به پایان رسیده و خویشتن داری من از دست رفته.اما آنچنان که در جدائی تو صبر را پیشه کردم،در مرگ دخترت نیز جز صبر چاره ندارم که شکیبایی بر مصیبت سنت است.ای پیغمبر خدا تو بر روی سینه من جان دادی.تورا به دست خود در دل خاک سپردم.قرآن خبر داده است که پایان زندگی همه بازگشت به سوی خداست. اکنون امانت به صاحبش رسید.زهرا از دست من رفت و نزد تو آرمید. ای پیغمبر خدا پس از او آسمان و زمین زشت می نماید و هیچگاه اندوه دلم نمی گشاید. چشمانم بی خواب ودل از سوز غم کباب است تا خدا مرا در جوار تو ساکن گرداند. مرگ زهرا ضربتی بود که دل را خسته و غصه ام را پیوسته گردانید. وچه زود جمع ما را به پریشانی کشانید.شکایت خود را به خدا می برم ودخترت را به تو می سپارم.خواهد گفت که امتت پس از تو با وی چه ستم ها کردند.آنچه خواهی از او بجو و هرچه خواهی بدو بگو.تا سِرِّ دل بر تو گشاید و خونی که خورده است بیرون آید و خدا بهترین داور است. میان او و ستمکاران داوری نماید. سلامی که به تو می دهم بدرود است نه از ملامت.واز روی شوق است نه کسالت.اگر می روم نه ملول و خسته جانم و اگر می مانم نه به وعده خدا بدگمانم. و چون شکیبایان را وعده داده است، در انتظار پاداش او می مانم.که هرچه هست از اوست و شکیبایی نیکو ست. اگر بیم چیرگی ستمکاران نبود برای همیشه در کنار قبرت می ماندم و در این مصیبت بزرگ، چون فرزند، مرده جوی اشک از دیدگانم می راندم. خدا گواهست که دخترت پنهانی به خاک می رود.هنوز روزی چند از مرگ تو نگذشته، و نام تو از زبان ها نرفته،حق او را بردند و میراث او را خوردند.دردِ دل را با تو در میان می گذارم و دل را به یاد تو خوش می دارم.که درود خدا بر تو باد و سلام ورضوان خدا بر فاطمه. مولایم علی جان،نمی دانم چگونه و با چه غم عظمایی این سخنان را از دل گذراندی و برزبان جاری ساختی؟!! اما مولایم برادرانِ غیورم به یاریت آمدند تا گوهر دردانه ات را مشایعت کنند.برادرانم آمدند و شاید با نشانه هایی از مادرشان،سرور عالمیان.با دستانی مجروح،سینه هایی دریده از نامردی دشمن،پهلوانی زخمی و...برادرانم آمدند تا مولایشان در نیمه شبِ تلخ و ناسپاسِ مدینه تنها نماند. پی نوشت:زندگانی فاطمه زهرا(س).مرحوم دکتر جعفر شهیدی موضوع مطلب : پایت را بردار پایت را بردار از حنجرناتوانی دیگر تاب ندارم ازهجوم تو چرا اینچنین حنجرم را می فشاری مادرم را میان در و... پروردگارا آن روز نبودیم وامروز که هستیم اذن نداریم چه زمان خواهی آمد مولا تا اذنمان دهی؟ خواهرانم در بحریناسیر ابلیس زادگانند ومن این جا در آسایشِ ارمغانِ شهیدانِ ایران زمین وبغض همچنان حجره فشار من است... موضوع مطلب :
بحرین می سوزد در آتش فتنه های آخر،زمان بحرین خون می گرید در غم بی حرمتی به گوهرهای در صدفش. بحرین یکپارچه خون و آتش و درد وزجر و رنج و محنت است. خواهر بحرینیم می رسد صبح امید دردهایت جان فزاست می رسد نورامید موضوع مطلب : پنج شنبه 90 اردیبهشت 15 :: 11:30 عصر :: نویسنده : خادم
شعر از خادم
به یاد مادرم آن زمان که گشت دل غمین
دلم میان کوچه ها دوید به هر طرف سرک کشید و درمیان حلقه های دود،کسی نبود هنوز دود بود و دود و مادرم دلش شکسته بود. مادرم اگرچه در میان کوچه ها دلش شکست اگرچه سردی خزان رخش فسرد اگرچه تازیانه های باد بازوان مادرم جریحه دار کرد
مادرم ولی،هنوز مادر است و زندگی به اوست زندگی کنار چشم های پر فروغ مادرم و در میان بازوان خسته اش روانترین ترانه است مادرم نگاه بی کرانه اش به ماست،به من،به تو صدای مادرم به گوش می رسد هنوز مباد، که در میان کوچه هادوباره یک علی دست های خسته اش اسیر بندهای حقد وکینه های جاهلی شود مباد... موضوع مطلب : منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندهای روزانه پیوندها آمار وبلاگ بازدید امروز: 49
بازدید دیروز: 2
کل بازدیدها: 96597
|